معنی خن | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. خانه ۲. جا، محل، مکان ۳. انبار کشتی، طبقه پائین کشتی ۴. کابین کشتی ۵. گلخن ۶. سوراخ، منفذ

۱. اهریمن، دیو، شیطان ۲. شیطانصفت ۳. مکار، حیلهگر، نیرنگباز ۴. فریبنده، فریبکار ۵. شریر، بدکار

خناک، دیفتری

۱. عقیم شدن ۲. بیاثر شدن، ناکارآ شدن ≠ کارآ شدن

۱. عقیم کردن، بلااثر کردن، بلااثر گذاشتن ۲. سترون کردن

۱. بیاثر، بیخاصیت، غیرفعال ۲. دوجنسی، نهمردونهزن، بیجنس ۳. خواجه

خندهدار، مضحک ≠ جدی

خنیاگر، خواننده، رامشگر، مغنی

خنجر، روهنی، شابرقان، کارد ≠ نرمآهن

خنک کننده، سرمازا ≠ حرارتزا، گرمازا

خناک، دیفتری