خم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دولا شدن ۲. خمیده شدن، انحنا یافتن، خمیدن ۳. خماندن، کج کردن، خمیده کردن
خمفرهنگ مترادف و متضاد۱. انحنا، خمیدگی، قوس ۲. کج، کجی، اعوجاج، مقوسگونه، ناراستی ≠ راستی ۳. پیچ، تاب، شکن، شکنج ۴. خن، خانه(زمستانی)
تحمل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن ۲. بردباری کردن، شکیبا بودن ۳. تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن ۴. تسامحنشان دادن، تساهل کردن