خروشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانگبرآوردن، خروش برآوردن، فریاد کردن، بانگزدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن، ۲. زاری کردن، ضجه کشیدن، بهفغانآمدن ۳. خروشان شدن ۴. بهتلاطمآمدن، مت
خموشفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاموش، بیفروغ، ناروشن، منطفی ۲. آرام، بیصدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا
خوشیفرهنگ مترادف و متضاداستراحت، بهجت، خوبی، خوشگذرانی، سرور، سعادت، سلوت، شادخواری، طرب، عشرت، عیش، غنج، کامرانی، کیف، لهو، لهوولعب، مسرت، ملاهی ≠ ناخوشی
سکوتفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال ۲. آرامش، سکون ۳. خاموش ماندن، خاموش شدن، دمفروبستن