معنی خطوب | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. عتاب، بازخواست، سرزنش ۲. عنوان، مخاطبه، گفتگو ۳. حکم، دستور، فرمان، امر

مخاطب قرارگرفتن، خوانده شدن، نامیده شدن

۱. صدازدن، مخاطب قرار دادن، نامیدن ۲. سرزنش کردن، عتاب کردن، مورد عتاب قرار دادن

سرزنشآلود، سرزنشآمیز، عتابگونه، مواخذهوار، سرزنشبار، عتابآلود، بازخواستگونه

۱. جرمبخش، خطاپوش، معفو، بخشاینده، بخشایشگر، گناهبخش ≠ منتقم، انتقامجو ۲. خطاکار، خاطی

تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ

۱. خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ ۲. دیباچه، سرآغاز، مقدمه

خطبهخوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ ≠ مستعمع

۱. خطور کردن، ملهم شدن، در دل افتادن ۲. حواله شدن ≠ برات کردن

۱. خطبهخوان، خطیب، سخنران ۲. خواستار، خواستگار، طالب، خواهان