معنی خصم | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

خصم

فرهنگ مترادف و متضاد

پیکارجو، خصوم، منازع، دشمن، عدو، مخاصم، معاند ≠ دوست

جست‌وجوی مشابه

خصمافکن

فرهنگ مترادف و متضاد

دشمنشکن، عدوسوز

خصمانه

فرهنگ مترادف و متضاد

خصومتآمیز، دشمنانه، عداوتآمیز، عدوانی ≠ دوستانه

خصمی

فرهنگ مترادف و متضاد

دشمنی، عداوت، خصومت، عناد ≠ رفاقت

خام

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ناپخته، نپخته ≠ پخته، مجرب ۲. بیتجربه، تازهکار، مبتدی، ناآزموده، بیتجربه، نامجرب، نوپیشه ۳. نارس، نارسا ۴. کال ≠ رسیده ۵. بیربط، بیهوده، نسنجیده، باطل، یاوه

خام شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

فریب خوردن، گول خوردن، اغفال شدن، غافل شدن

جست‌وجوی متن

مخاصم

فرهنگ مترادف و متضاد

خصم، دشمن، عدو ≠ محب

خصومتآمیز

فرهنگ مترادف و متضاد

خصمانه، عداوتآمیز، ستیزهجویانه، کینهتوزانه، عنادآمیز، دشمنوار، دشمنانه ≠ دوستانه

عدوانی

فرهنگ مترادف و متضاد

خصمانه، عداوتآمیز، قهرآلود، قهرآمیز ≠ دوستانه

دشمن

فرهنگ مترادف و متضاد

بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع ≠ دوست، محب

عدو

فرهنگ مترادف و متضاد

بدخواه، خصم، دشمن، مخالف، معاند، منازع ≠ حبیب، دوست