معنی خشانیدن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. خارش داشتن، بهخارش افتادن، ۲. خارش کردن

جویدن، دندانگرفتن، گاز گرفتن، گزیدن

۱. خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن ۲. تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. خاریدن ۴. خدشهدار کردن، مخدوش کردن

باناز(یاتکبر)راهرفتن، چمیدن، راهرفتن، شتافتن، موقرانه قدمزدن

فرو بردن، خلانیدن

۱. خشکاندن، خشکانیدن ۲. رطوبتزدایی کردن، نمزدایی کردن ≠ مرطوب کردن ۳. کرخت کردن، بیحس کردن ۴. پژمرده کردن ۵. بیسبزه و گیاه کردن

۱. خشک کردن، خشکانیدن ۲. پژمرده کردن ۳. از بین بردن، نابود کردن

تر کردن، خیسانیدن، خیس کردن، مرطوب کردن ≠ خشکاندن، خشکانیدن

خاییدن، مضغ کردن