خستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازپاافتاده، کمتوان، فرسوده، کوفته ۲. فگار، مجروح ۳. درمانده، زله، عاجز، کسل، مانده، بیطاقت، وامانده ≠ سرحال، قبراق
سامانفرهنگ مترادف و متضاد۱. خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه ۲. ابزار، اثاث، اسباب، وسایل ۳. انتظام، ترتیب، نظام، نظم ۴. خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل ۵. کالا، مت