خستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازپاافتاده، کمتوان، فرسوده، کوفته ۲. فگار، مجروح ۳. درمانده، زله، عاجز، کسل، مانده، بیطاقت، وامانده ≠ سرحال، قبراق
خستهدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزردهخاطر، آزردهدل، دلآزرده ۲. غمدیده، ماتمدار، مصیبترسیده ۳. رنجدیده، رنجکشیده، محنتدیده ۴. عاشق، شیفته، شیدا
خستهکنندهفرهنگ مترادف و متضادتوانفرسا، توانسوز، کسالتآور، کسالتزا، خستگیآور، خستگیزا، طاقتسوز، ملالتآور، ممل، ملالآور، ملالانگیز ≠ خستگیزدا
خجستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. باشگون، شگوندار ≠ بداختر، شوم، نامبارک، نحس، گجسته ۲. سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، متبرک، مسعود، میمون، همایون ≠ نامبارک، گجسته ۳. خوش، نیک ≠ بد، نکوهیده، ۴. خوش
خجستهپیفرهنگ مترادف و متضادخجستهفال، خوشطالع، خوشقدم، مبارکقدم، فرخپی، نیکپی، مبارکپی، میمون، همایونفال، همایون ≠ بدشگون