خدشهبردارفرهنگ مترادف و متضاد۱. معیوب، ناقص ≠ درست، سالم ۲. لطمهبردار، صدمهپذیر ≠ صدمهناپذیر ۳. مشکوک، شبههناک
خدشهدار شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لطمه دیدن، آسیب دیدن، صدمه دیدن ۲. معیوب شدن، ناقص گشتن ۳. لکهدار شدن ۴. شبههناک شدن
خدشهناپذیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آسیبناپذیر، صدمهناپذیر ۲. بیعیب، بینقص، سالم ۳. استوار، مسلم، قطعی، حتمی
خرده گرفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. عیبجویی کردن، نکتهگیری کردن ۲. ایرادگرفتن، انتقاد کردن ۳. خردهبینی گرفتن
خردهبینیفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایرادگیری، عیبجویی، خردهدانی، موشکافی، تیزبینی، خردهپژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی ۲. کوتهبینی، کوتهنظری ≠ کلاننگر ۳. نکتهسنجی، نکتهبینی، نکتهدانی