معنی خراش | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

تراش، خدشه، زخم، سایش، اثر زخم، خراشیدگی

۱. زخمی شدن، مجروح شدن ۲. خراشیدن، خراشخوردن

خراش دادن

۱. زخمسطحی، جراحت سطحی ۲. اثر خراش

۱. خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن ۲. تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن ۳. خاریدن ۴. خدشهدار کردن، مخدوش کردن

۱. خدشهدار، مخدوش ≠ سالم، بیعیب ۲. زخم ۳. تراشیده

خراش دادن

۱. زخمسطحی، جراحت سطحی ۲. اثر خراش

۱. زخمی شدن، مجروح شدن ۲. خراشیدن، خراشخوردن

۱. خراش، ساییدگی ۲. آسیب، صدمه، فساد، گزند ۳. تردید، شبهه، شک ۴. عیب ۵. سوسه