خراب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ویرانشدن، مخروبه شدن، منهدم شدن ۲. از کارافتادن ۳. مست شدن، لایعقل شدن ۴. گندیدن، فاسد شدن، متعفن شدن ۵. بد شدن، نامطلوبشدن ۶. منحرف شدن، بدکاره شدن ۷. رسواش
خرابفرهنگ مترادف و متضاد۱. مخروب، منهدم، ناآباد، ویرانه، ویران ≠ آباد، ۲. نابسامان، اوراق، اسقاط ≠ سالم ۳. خرست، طافح، لایعقل، مست ≠ هشیار ۴. تباه، ضایع، فاسد، معیوب ۵. بایر، لمیزرع ≠
خراب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تخریب کردن، ویران ساختن ≠ آباد کردن، ساختن، تعمیر کردن، مرمت کردن ۲. از حیز انتقاع انداختن، ازکارانداختن، اسقاط کردن ≠ بهکار انداختن، روبهراه کردن ۳. تباه سا
خرابیفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ≠ آبادی ۲. اضمحلال، انهدام، هدم ≠ آباد ۳. فساد ≠ صلاح ۴. عیب، نقص ≠ حسن، کمال ۵. بیخودی، ، سیاهمستی، مستی ≠ هشیاری ۶. بیخودی،
مثله شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سانسورشدن ۲. خراب شدن، ابتر شدن، ناقص شدن(نوشته، اثر ) ۳. بریده شدن، تکهتکه شدن(اندام، جوارح)
منحرف شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فاسد شدن، خراب شدن، منحط شدن، آنکارهشدن ۲. بیراهه رفتن، گمراه شدن ۳. انحرافداشتن ۴. دور شدن (از راه راست)
تباه شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن
بر باد رفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میلشدن، ضایع شدن، هدر رفتن ۲. خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن ≠ آباد شدن ۳. نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن