معنی خب | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

استادی، اهلیت، بصیرت، تجربه، تسلط، حذاقت، زبردستی، کارشناسی، مهارت ≠ ناآزمودگی

۱. کسب خبر ۲. جاسوسی، خبرکشی

۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت، ۲. بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، ۳. پلیدی، ناپاکی

نانپز، نانوا

نانوایی، خبازخانه

خبط، خطا، خطیئه، ریب، سهو، غلط، لغزش، مغلوط، نادرست، ناصواب ≠ صواب

خبرگی، سزاواری، شایستگی، لیاقت

خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید ≠ انذار

خبر خوشدادن، مژده دادن

خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی