معنی خاطر عاطر | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

خاطر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. حافظه، یاد ۲. اندیشه، فکر ۳. دل، ذهن، ضمیر، قلب ۴. طبع، قریحه

جست‌وجوی متن

مطمئن کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

آسوده خاطر کردن، خاطرجمع کردن، مطمئن ساختن، اطمینان دادن ≠ مشکوک شدن

حافظه

فرهنگ مترادف و متضاد

حفظه، خاطر، ذهن، قوهذاکره، یاد

سلوت

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آرامش خاطر، تسلی ۲. خرسندی، شادی، خوشی، شادکامی

بال

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. پر، جناح ۲. اندیشه، حال، دل، خاطر ۳. باله، مجلسرقص ۴. بالن، وال ۵. نهنگ

تازه شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. نو شدن، تازهگشتن ۲. تجدید یافتن، تجدید شدن ۳. تجدیدخاطره شدن، به خاطر آمدن ۴. باطراوت شدن، خرم شدن ۵. جوان شدن ۶. شاد شدن، شادمانگشتن، بانشاط شدن، به یاد آمد