معنی حیف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آه، افسوس، دریغ ۲. جور، ستم، ظلم ≠ داد ۳. انتقام

افسوسخوردن، دریغ خوردن، پشیمان شدن

اتلاف، تضییع، تلف، هدر

۱. پاسدار، حارس، حامی، محافظ، مدافع، مهیمن، نگاهبان، نگهبان ۲. حفظکننده

حافظدار، به سبکحافظ، به شیوه حافظ

حیفومیل، دزدی، دزدیدن، دزدی کردن، ربایش، ربودن، سرقت

۱. حیفومیل ۲. ارزان

۱. حیفومیل شدن، به یغما رفتن ۲. ارزان شدن

تباهسازی، تضییع، حیفومیل، نفلهسازی، هدر

اسراف، تبذیر، حیفومیل، ولخرجی ≠ اقتصاد، صرفهجویی