معنی حیات | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر ≠ ممات

رحبه، ساحت، صحن، فضا، محوطه

۱. پیکر، ریخت، شکل، قیافه، هیئت ۲. عرض

۱. حالت، نهاد، وضع ۲. ریخت، شکل، شکل، صورت، ظاهر، قیافه ۳. نشان

زندگیبخش، هستیبخش، حیاتانگیز ≠ مرگآور، مهلک

۱. اساسی، اصولی، مهم ≠ غیرحیاتی ۲. لازم، واجب، ضروری ۳. مربوط به حیات

۱. حاکم، ۲. داور، قاضی

بذل، بخشش(بسیار و حاتموار)

بخشیدن، بخشش کردن، بذل کردن

حیات، وجود، هستی ≠ عدم، نیستی

حیات، زندگی ≠ ممات

۱. اساسی، اصولی، مهم ≠ غیرحیاتی ۲. لازم، واجب، ضروری ۳. مربوط به حیات

زندگیبخش، هستیبخش، حیاتانگیز ≠ مرگآور، مهلک

۱. حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی ۲. تعیش، عیش، گذران