حکمفرهنگ مترادف و متضاد۱. امر، توقیع، دستور، ۲. رای، فتوا، قضاوت، داوری، فرمان ۳. فرمایش، فرموده، منشور ≠ نواهی ۴. مشیت، تقدیر، قضا ۵. نظر ۶. ابلاغنامه ۷. اجازه، جواز
حکم کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. امر کردن، دستور دادن، فرمایش دادن، فرمودن، فرمان دادن ۲. رای صادر کردن، قضاوت کردن، داوری کردن ۳. فتوا دادن ۴. نظر دادن، رای دادن ۵. اقتضا کردن، ایجاب کردن ۶
حکم کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. امر کردن، دستور دادن، فرمایش دادن، فرمودن، فرمان دادن ۲. رای صادر کردن، قضاوت کردن، داوری کردن ۳. فتوا دادن ۴. نظر دادن، رای دادن ۵. اقتضا کردن، ایجاب کردن ۶