حادفرهنگ مترادف و متضاد۱. بحرانی، خطرناک، وخیم ۲. شدید، تند، سخت ۳. مهلک، بران، تند، تیز، بغرنج، دشوار، شاق، غامض، مشکل ۴. برا، قاطع ≠ آسان، سهل، کند
حاد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. وخیمشدن، خطیر شدن، خطرناک شدن، بحرانی شدن ۲. شدت یافتن، شدید شدن ۳. بغرنج شدن، پیچیده شدن، غامض شدن ۴. دشوار گشتن، مشکل شدن
حدفرهنگ مترادف و متضاد۱. کرانه، مرز، کنار ۲. نهایت، انتها ۳. اندازه، مقدار، مقیاس، میزان، نصاب ۴. درجه، رتبه، مقام، منزلت ۵. شمار ۶. سامان، اقلیم، سرزمین، زمین ۷. زمین ۸. تعزیر، مجاز