حلال کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جایزشمردن، مباح کردن ۲. بخشودن، عفو کردن، درگذشتن ۳. ذبح شرعی کردن ۴. روا دانستن
حالفرهنگ مترادف و متضاد۱. احوال، اوقات، حالت ۲. وضعیت، چگونگی، کیفیت، وضع ۳. اکنون، الحال، ≠ گذشته ۴. اینک، حالا ۵. لحظه، دم، هنگام ۶. زمان حاضر، مضارع ۷. خوشی، سرمستی ۸. ذوق ۹. وجد،
حرمتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آبرو، احترام، اعتنا، اعزاز، بزرگداشت، پاس، تعظیم، تکریم، رعایت، عز، عزت، کرنش، مراعات ۲. مهابت، عظمت ۳. منع ۴. تحریم ≠ تحلیل ۵. حرام ≠ حلال، روا
ناروافرهنگ مترادف و متضاد۱. حرام، نامشروع ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول ۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال
طیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاک، طاهر، مطهر، مهذب ≠ پلید، ناپاک، نجس ۲. تمیز، پاکیزه ≠ ناپاک ۳. منقح ۴. پاک شدن، پاکیزه شدن ۵. حلال شدن ۶. حلال، روا ≠ حرام، ناروا
مباح کردنفرهنگ مترادف و متضادحلال کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز کردن، جایز شمردن ≠ تحریم، مکروه دانستن