حق داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. محقبودن، سزاوار بودن، مستحق بودن ۲. درخوربودن، شایسته بودن ۳. راست گفتن، درستگفتن ۴. منطقی برخورد کردن
حدثفرهنگ مترادف و متضاد۱. تازه، نو ≠ کهنه ۲. برنا، نوباوه، نوجوان، نوخاسته ≠ پیر ۳. غایط، فضله، نجاست ۴. مبطل، باطلکننده
حرثفرهنگ مترادف و متضاد۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت ۲. بزرگری کردن، زراعت کردن ۳. خیش زدن، شخم کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری ۴. مزرعه، کشت
حقفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا ۲. حقیقت، راستی، صدق، واقع ۳. درست، راست، روا، واقعی ۴. انصاف، عدل، قسط، منصفت، داد ۵. عادلانه ۶. سزا، نصیب ≠ خطا، ن