معنی حصان | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی ۲. پاکدامنی، عصمت، عفت

محصور کردن، دیوار کشیدن، حصارکشی کردن

۱. دژبان، دژنشین، قلعهبان، قلعهدار، کوتوال ۲. محصور

۱. پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده ۲. بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت ۳. صیصه، معقل ۴. محدودیت، حصر ۵. پناهگاه، جانپناه

استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی

استحکام، استقامت، استقرار، پایداری، تایید، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، حصانت، محکمی، مقاومت، وثاقت ≠ سستی، نااستواری

حصار، خاربست، خارجین، دیواره

حصاد، خرمن، غلهچینی، محصول، محصولبرداری ≠ کاشت، بذرافشانی

حصاردار، دژدار، قلعهدار، کوتوال