حسابیفرهنگ مترادف و متضاد۱. درست، دقیق، صحیح ۲. حسابدان ≠ بیحساب ۳. باشخصیت، متشخص، محترم ۴. تمام، کمال، بقاعده ۵. مربوط به حساب ۶. منطقی، معقول ۷. خوب، ممتاز، عالی ۸. مطلوب، دلخواه ۹.
حسابفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمار، شمارش، شماره، شمار ۲. اندازه، تعداد، حد، عده ۳. سیاهه، بیلان ۴. محاسبه، شمردن ۵. ریاضی ۶. بدهی، قرض ≠ طلب، بستانکاری ۷. صورت حساب ۸. تخمین، برآورد ۹. ق
حساب پس دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارائه کردن (عملکرد)، پاسخگو بودن، توضیحدادن ۲. مجازات شدن، کیفر یافتن
حساب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شماره کردن ۲. شمردن، محاسبه کردن ۳. سنجیدن ۴. برآورد کردن ۵. شمارش، محاسبه ۶. محسوبداشتن ۷. خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
بیسروپافرهنگ مترادف و متضاداوباش، پاشنهترکیده، شرتیشپکی، پست، رذل، ول، فرومایه، ولگرد، هرزه ≠ آدم حسابی
سیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزار، گریزان، متنفر، نفور ≠ راغب ۲. زده، دلزده، وازده ≠ مشتاق، امیدوار ۳. اشباع، خشنود، سیراب، قانع ≠ گرسنه ۴. پررنگ، تند، تیره ≠ کمرنگ ۵. پر، مشبع ۶. ثوم ۷
حسابفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمار، شمارش، شماره، شمار ۲. اندازه، تعداد، حد، عده ۳. سیاهه، بیلان ۴. محاسبه، شمردن ۵. ریاضی ۶. بدهی، قرض ≠ طلب، بستانکاری ۷. صورت حساب ۸. تخمین، برآورد ۹. ق