معنی حبق البقر | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل

۱. محقبودن، سزاوار بودن، مستحق بودن ۲. درخوربودن، شایسته بودن ۳. راست گفتن، درستگفتن ۴. منطقی برخورد کردن

۱. وسط، میان، مرکز ≠ انتها ۲. حقیقت موضوع، حقیقت امر، واقع مطلب ۳. کامل ≠ ناقص

حبه، دانه، قرص

۱. خلت، دوستی، عشق، محبت، وداد ≠ بغض، عداوت ۲. سبو

الحاق، پیوست، تکمله، تلوا، فرعی، ملحق

الحاق، پیوست، پیوستگی، ضمیمه

الحاق، چسبیدن، ملحقشدن، وصلشدن ≠ گسستن

التصاق، الحاق، پیوستگی، پیوستن، پیوند، چسبیدگی، رسیدن، وصل ≠ انفصال

اتصال، الحاق، ضمیمه، ملحق، منضم