حاضرفرهنگ مترادف و متضاد۱. حی، شاهد، موجود ≠ غایب ۲. آماده، فراهم، مهیا، دردسترس ≠ نامهیا ۳. مستعد ≠ نامستعد ۴. اکنون، زمان حال ≠ گذشته ۵. شهرنشین ≠ بادیه نشین، بادی ۶. در دسترس
حاضر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن ۲. آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن ۳. مهیا گشتن، قبولمسئولیت کردن ۴. با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن
حاضر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. احضار کردن، به حضور آوردن ۲. آماده کردن، مهیا ساختن، فراهم آوردن، فراهم ساختن ۳. آموختن، یاد گرفتن
بودنفرهنگ مترادف و متضاد۱. وجود داشتن، هستن ≠ عدم، نبودن ۲. حاضر بودن ≠ غایب بودن ۳. درحیات بودن، زنده بودن ≠ مردن ۴. زندگی کردن، زیستن ۵. اقامت داشتن، سکونت داشتن ۶. وجود، هستی ≠ عدم
شاهدفرهنگ مترادف و متضاد۱. مثال، نمودار، نموده، نمونه ۲. غلام، محبوب، معشوق، مغبچه ۳. تماشاچی، حاضر، حی، گواه، ناظر ۴. شهید ≠ غایب
حاکمفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحباختیار، عامل ۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی ۳. برنده، حقدار ≠ محکوم ۴. چیره، مسلط
حاضر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. حضوریافتن، ظاهر شدن، حاضر گشتن ۲. آماده شدن، فراهم شدن، مهیا شدن ۳. مهیا گشتن، قبولمسئولیت کردن ۴. با هم کنار آمدن، توافق کردن، به توافق رسیدن