معنی جون در یک قالب | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

جان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. روان، روح ۲. حیات ۳. نفس ۴. هوش ۵. عزیز، گرامی ۶. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان

جبن

فرهنگ مترادف و متضاد

باک، بزدلی، بیم، ترس، خوف، رعب، محابا، مهابت، هراس ≠ شجاعت

جبون

فرهنگ مترادف و متضاد

بزدل، ترسو، جبان، کمجرات ≠ شیردل، شجاع

جشن

فرهنگ مترادف و متضاد

بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی

جن

فرهنگ مترادف و متضاد

آل، اجنه، پری ≠ انس، پری

جست‌وجوی متن

سنگانداز

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سنگافکن، کلوخانداز ۲. محل پرتاب سنگ(در دژها و قلعهها) ۳. سنگرس (مسافت) ۴. مانعتراش ۵. جشن آخر ماه شعبان

مردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات ۲. جان باختن، رختبربستن، قالبتهی کردن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن ۳. تلفشدن ۴. سقط شدن، نفله شدن ≠ در حیاتبود

مالت

فرهنگ مترادف و متضاد

جو، جو جوانهزده

بلندنظری

فرهنگ مترادف و متضاد

جود، سعهصدر، مناعت ≠ تنگنظری

جان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. روان، روح ۲. حیات ۳. نفس ۴. هوش ۵. عزیز، گرامی ۶. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان