جوشفرهنگ مترادف و متضاد۱. اتصال، پیوند، لحیم ۲. داغ ۳. جوشش، غلیان ۴. اوج، بحبوحه، هنگامه ۵. دانه ۶. اضطراب، شور ۷. گره ۸. آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت فوران شور
تازه شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نو شدن، تازهگشتن ۲. تجدید یافتن، تجدید شدن ۳. تجدیدخاطره شدن، به خاطر آمدن ۴. باطراوت شدن، خرم شدن ۵. جوان شدن ۶. شاد شدن، شادمانگشتن، بانشاط شدن، به یاد آمد
سر رفتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لبریز شدن(مایع جوشان) ۲. به پایان رسیدن، تمام شدن ۳. بیتاب شدن، کمطاقت شدن
تنورهفرهنگ مترادف و متضاد۱. دودکش ۲. لولهسماور، آتشدان ۳. جنگ جامه، جوشن ۴. معبرریزش آب بر پرههای آسیا، آبراه ۵. جوش، جامه جنگ