معنی جهان دیدن | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی مشابه

جهان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آفاق، دنیا، عالم، کرهارض، گیتی ۲. روزگار، زمانه

جان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. روان، روح ۲. حیات ۳. نفس ۴. هوش ۵. عزیز، گرامی ۶. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان

جبان

فرهنگ مترادف و متضاد

بزدل، ترسو، جبون، کمجرات، کمدل ≠ شجاع، شیردل

جوان

فرهنگ مترادف و متضاد

برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته ≠ پیر

جهاد

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. غزا، غزوه، مقاتل ۲. مجاهدت

جست‌وجوی متن

چانه انداختن

فرهنگ مترادف و متضاد

مردن، فوت کردن، جان دادن

تسلیم کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تفویض کردن، سپردن، واگذاشتن، واگذار کردن ۲. تحویل دادن، مسترد کردن ≠ تسلیم شدن، تحویل گرفتن ۳. راضی کردن، مطیع کردن، منقاد گردانیدن ۴. ارائه دادن، ارائه کردن

جهانگرد

فرهنگ مترادف و متضاد

جهاندیده، سیاح

سیاح

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. آفاقپو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر ۲. جهاندیده

خرابآباد

فرهنگ مترادف و متضاد

جهان، دنیا، گیتی، عالمسفلی ≠ عالمعلوی