معنی جمخور | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

توده، گروه، همگی، همه

۱. جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش ۲. جاندار ≠ آدمی، انسان

۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن ۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن ۳. هول کردن، هراسیدن ۴. بهاهتزاز درآمدن

تماماً، جمهور، عموماً، کل، همگان، همه

۱. انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه ۲. جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم ۳. گروه، نجد ≠ فرد ۴. جمع

۱. امپراطوری، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی ۲. استبدادی ≠ جمهوری ۳. منسوب به سلطنت ۴. شاهانه

تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر