معنی تکحیل کردن

جست‌وجوی مشابه

۱. تغییردادن، دگرگون ساختن، دگرسان کردن ۲. تعویض کردن، معاوضه کردن (ارز، پول)

۱. اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال ۲. کامل کردن، تمام کردن، بهپایان رسانیدن

۱. بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح ۲. بیان کردن، تفسیر کردن ۳. تعبیر کردن

۱. احترام، اعظام، بزرگداشت، تجلیل، تعظیم، تکریم ۲. بزرگشمردن، گرامی داشتن ≠ تحقیر

تبادل، تحول، تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مبادله، مبدل، معاوضه

به انتها رساندن، تکمیل کردن، تمام کردن، کامل کردن

۱. اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ≠ بدو ۲. مختوم ۳. ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری ۴. مهر کردن، مهر نهادن

برگردانیدن، تبدیل کردن، تغییر دادن

تغییردادن، دگرگون کردن، تبدیل کردن، تعویض کردن

۱. ریزریز کردن، شکستن، له کردن ۲. درهمشکستن، نابود کردن ۳. تبدیل کردن