معنی تکان دادن آبگونه

جست‌وجوی مشابه

۱. لرزاندن، بهلرزه درآوردن ۲. جنباندن، حرکت دادن ۳. منقلب کردن ۴. متوجه ساختن، به خود آمدن

۱. جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ≠ سکون ۲. تزلزل

۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن ۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن ۳. هول کردن، هراسیدن ۴. بهاهتزاز درآمدن

۱. استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا ۲. قوه، نما

۱. تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن ۲. جابهجا کردن ۳. کوچاندن، کوچ دادن ۴. تحریک کردن، فعال کردن

۱. جنباندن، حرکتدادن، تکان دادن، تکانیدن ۲. ستردن

۱. خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ ۲. همبازی ۳. پایین، ته، دامن، ذیل، زیر ۴. تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا ۵. اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

تکان، جنبش، حرکت ≠ سکون

۱. تکان، جنبوجوش، جنبش، حرکت ۲. پویایی ۳. جنبیدن، به حرکتآمدن ۴. دنیامیسم ۵. بهحرکت درآوردن ≠ آرامش، تحجر، سکون