معنی تور | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. تله، جال، دام ۲. تار، تیره ۳. سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت

کوه طور

۱. گونه، شکل، جور، شق، طریق، قسم، نحو، نهج، وجه ۲. رسم، روال ۳. طریقه، شیوه، روش، متد، سبک ۴. حالت، حال، چگونگی، کیفیت، هیئت

۱. به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن ۲. رام کردن (جنسمخالف)

شغال

۱. پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ≠ ناپارسایی ۲. پارسا بودن ۳. پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن

۱. آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم ۲. آماس کردن، ورم کرن، آماسیدن ۳. افزایش غیرمعقول قیمتها

چشمدرد، تورم پردهچشم

تبرزین، تیشه، تور

بند، پهند، تور، جال، دام

۱. کانال ۲. تور ۳. گروه ۴. پنجرهمشبک

۱. انگشت ۲. تور، قلاب ۳. حلقه ۴. جلوس، نشستن