معنی توبال | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. تبدار، تبآلوده، تبناک، تبگرفته ۲. ملتهب، التهابآلود، هیجانزده

۱. آرایش، بزک ۲. آبریزگاه، بیتالخلاء، حاجتگاه، خلا، دستشویی، کابینه، مبال، مبرز، مستراح

آرایش کردن، بزرگ کردن، خود را آراستن

۱. تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش ۲. تولیدمثل کردن، زادوولد کردن

۱. تسلسل، تناوب، تواتر ۲. پیاپی رسیدن، دمادم شدن

تعبآلود، رنجآمیز، رنجبار، رنجآور

۱. تبدار، تبآلوده، تبناک، تبگرفته ۲. ملتهب، التهابآلود، هیجانزده

توالت، مبرز، مستراح

آبریز، توالت، دستشویی، کابینه، مبال، مستراح

۱. توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زهوزا، زایش ۲. فرزند زادن، زادوولد کردن، فرزند زادن