معنی توان فرسا | واژه یاب

جست‌وجوی هم‌آوا

تحملگداز، توانسوز، خستهکننده، سخت، شاق، طاقتسوز، طاقتفرسا، کمرشکن، ناتوانساز، ناتوانکننده

۱. استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا ۲. قوه، نما

۱. بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم ۲. عوض، مابهازا، جریمه

۱. جریمهدادن، جبران کردن، غرامت دادن، مابهازا پسدادن ۲. کفاره پس دادن ≠ تاوان گرفتن

۱. جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ≠ سکون ۲. تزلزل

۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن ۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن ۳. هول کردن، هراسیدن ۴. بهاهتزاز درآمدن

توانفرسا، خستگیزا، خستهکننده، طاقتسوز، ملالتآور، ملالتبار ≠ خستگیزا

توانفرسا، توانسوز، کسالتآور، کسالتزا، خستگیآور، خستگیزا، طاقتسوز، ملالتآور، ممل، ملالآور، ملالانگیز ≠ خستگیزدا

تحملگداز، توانفرسا، طاقتسوز، طاقتفرسا

تحملگداز، توانفرسا، شاق، شکیبسوز، صبرسوز، طاقتزدا، طاقتشکن، طاقتفرسا، طاقتگداز

بغرنج، تحملگداز، توانفرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقتسوز، طاقتفرسا، غامض، مشکل ≠ آسان، سهل