معنی تلفن زدن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی ۲. گندیدن، عفونت کردن، بدبوشدن ≠ تطیب

۱. اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیفومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک ۲. نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن ۳. هلاک گردانیدن

از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن

۱. ضایع کردن، تباه کردن، از بین بردن، نابود کردن ۲. پایمال کردن، حیف و میل کردن، به هدر دادن، هدر دادن ۳. خراب کردن، فاسد کردن ۴. هلاک کردن، کشتن

۱. ادا، بیان، تقریر ۲. گویش ۳. ادا کردن، سخن گفتن

تلفن همراه

متصدی تلفن، اپراتور

۱. اخبار، ارسال، اعلام ۲. خبررسانی ۳. ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن ۴. پیامی را با تلفن یا تلگرامابلاغ کردن

تعفن، عفن، عفونت، گندیدگی ≠ خوشبویی

تلف، زایل، قلعوقمع، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نابود، نیستی، هلاک