معنی تفرقه انداز

جست‌وجوی مشابه

۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق ≠ جمعیت ۲. پراکندن، جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن

۱. ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکندهدلی، پراکندهسازی، پریشانی، جدایی ≠ تجمع ۲. پراکنده شدن، متفرق شدن، ازهم پاشیدن ≠ متحد شدن، جمعشدن

۱. ابراء، برائت، پاکی، رفعاتهام، ۲. مبرا ≠ محکوم، محکومیت

برائت یافتن، بیگناه شناخته شدن، مبرا شدن

رفع اتهام کردن، مبرا دانستن، بیگناه دانستن

تفرق، تفرقهافکنی، تفرقهاندازی، متفرقسازی

اختلاف، تفرقه، پراکندگی، اختلاف عقیده، اختلاف رای ≠ اتحاد، همدلی

اختلاف، تفرقه، دشمنی، دورویی، ریا، سالوس، شقاق، عناد، منافقت، ناسازگاری ≠ وفاق

افتراق، پاشیدگی، پراکندگی، تفرقه، تقسیم، جدایی، شاخه، شعبه

۱. افتراق، پریشانی، تشتت، تفرق، تفرقه ۲. افشان، نثار ۳. انفکاک ۴. پاچیدگی، پاشیدگی، تلاشی ۵. پریشانی، نابسامانی ۶. انتشار، شیوع، پخش ۷. تواری ≠ جمعیت