معنی تفرج | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

پیکنیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گلگشت، مشغولیت، گشتوگذار، سیروسیاحت، هواخوری

تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن

تفریحگاه، تماشاگاه، گردشگاه، نزهتگاه

۱. تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل ۲. گزارنده، مترجم ۳. بیوگرافی، زندگینامه، شرححال

۱. برگردان، نقل ۲. بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال ۳. گزارش

تفرج، راهپیمایی، سیر، گردش، گشت

تفرج، تماشا، سیاحت، سیر، گردش

تفرجگاه، تفریحگاه، تماشاگه، منظر، منظره، نزهتگاه

تفریح، تفرج، گردش، گشت، هواخوری

۱. تفرج، تفریح، تماشا، سیاحت، سیر، گردش، گشتن، هواخوری ۲. پاسبانی ۳. تبدیل، تغییر ۴. تفحص، جستجو