تابیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن ۲. حرارت یافتن، گرم شدن ۳. گداختن، گرم کردن ۴. تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن ۵. به هم پیچاندن، پیچ دادن
تابیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفتول ۲. تافته، تفته، سرخ شده، گداخته ۳. تاب داده، پیچیده ۴. تاب برداشته، کج
تاثیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر
تاثیر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن ≠ تاثیر پذیرفتن ۲. کارگر شدن، نفوذ کردن
خشکیدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پژمرده، خشکشده، بیطراوت ۲. تفتیده، خشک ≠ باطراوت ۳. لاغر، استخوانی ۴. متحیر، مبهوت، مات
سرخ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن ۲. خجالت کشیدن ۳. خشمگین شدن ۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
خشکیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پژمردن، پژمردهشدن ۲. خشک شدن، خوشیدن، بیطراوتشدن، بیآب شدن، خشکیده شدن، تفتیده شدن ≠ سبز شدن ۳. بیآب شدن ۴. منجمد شدن، یخ زدن ۵. مات بردن، مبهوت شدن، متحیرشد