معنی تفاله | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

بقایا، پسمانده، تهمانده، تفل، ثفل، درد، رسوب، ملاس

۱. پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت ۲. الوهی شدن، الهی شدن ۳. پرستش کردن، پرستیدن ۴. متاله شدن

پهن، تاپال، تپال، سرگین

فال، مروا، شگون، بهفالنیک گرفتن، فالنیک زدن ≠ مرغوا، تطیر

۱. فال گرفتن ۲. به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن ≠ تطیر کردن، مرغوا زدن

۱. درک، فهم، مرافقت، درک متقابل ۲. سازگاری

تفاله، تهمانده، تهنشین، درد، گلولای

بقیه، تفاله، تهمانده، درد، مابقی

باقیمانده، تفاله، درد

بقایا، تفاله، تهنشست، ثفل، راسب، رسوب

بقایا، تفاله، تهنشست، تهنشین، جرم، درد، لای، لرد