معنی تعقل | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. استدلال، تامل، تفکر، فکر ۲. اندیشیدن، اندیشه کردن ۳. خردمندی

اندیشه کردن، اندیشیدن، تفکر کردن

۱. برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت ۲. بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن

برتریخواهی، کمالجویی، رفعتطلبی

۱. آموزشها، تعلیمها ۲. درسها

۱. بیکارگی ۲. ازکارافتادگی ۳. توقف، وقفه، ۴. بیکار شدن، بیکارماندن

۱. تانی کردن، تاخیر کردن، درنگ کردن ۲. اندیشیدن، تعقل کردن، تفکر کردن، ژرفاندیشی کردن، غور کردن

۱. ژرفبینی، ژرفنگری ۲. اندیشه، تامل، تعقل، تعمق، تفکر ۳. چارهاندیشی، ژرفاندیشی

۱. استدلال، تامل، تدبر، تصور، تعقل، خیال، فکر ۲. اندیشه، اندیشیدن، اندیشه کردن، فکر کردن ≠ تخیل

دیوانگی، جنون، خبطدماغ ≠ عقل، تعقل

۱. خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقلورزی، تعقل ≠ خردستیزی ۲. خردگرایی، خردباوری ≠ خردگریزی