تجربه کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن ۲. محکزدن، سنجیدن ۳. آموختن، یاد گرفتن
برگرداندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازگرداندن، برگردانیدن ۲. برگشت دادن، بازگشتدادن، پس دادن ۳. وارو کردن ۴. پشتورو کردن ۵. واژگون کردن ۶. تغییر دادن ۷. ترجمه کردن ۸. بالا آوردن، استفراغ کردن،
چشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خوردن، مزه کردن، مزیدن ۲. ذوق ۳. چشش ۴. آزمودن، تجربه کردن ۵. احساس کردن، درک کردن، دریافتن، لمس کردن
سرگذشتفرهنگ مترادف و متضاد۱. شرح حال، ترجمه احوال، بیوگرافی ۲. ماوقع، ماجرا، واقعه، احوال ۳. افسانه، حکایت، داستان، قصه