تخریب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ویران کردن، خراب کردن، منهدم ساختن ۲. نابود کردن، از بین بردن ۳. خرابکاری کردن
تاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاریکی، ظلمت، ظلمانی ۲. تیرگی، کبودی ۳. انحراف، گمراهی ۴. کژی، نادرستی ۵. پلید، ناپاک ۶. تاربن
بنیانکنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تخریبگر، ریشهکن، ویرانگر، مخرب، ویرانساز ≠ آبادگر ۲. بنیادسوز ≠ بنیانگذار
خراب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تخریب کردن، ویران ساختن ≠ آباد کردن، ساختن، تعمیر کردن، مرمت کردن ۲. از حیز انتقاع انداختن، ازکارانداختن، اسقاط کردن ≠ بهکار انداختن، روبهراه کردن ۳. تباه سا