معنی تحدی | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. افراز، کرانبندی، محدود، محصور، مفروز ۲. تعیینحدود کردن، ۳. تیز کردن

۱. ادا، پرداخت، بازپرداخت ۲. پرداخت کردن، گزاردن، ادا کردن ≠ دریافت

۱. پرداختن، پرداخت کردن ۲. ادا کردن، گزاردن

۱. تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات ۲. ادب، اصلاح، تربیت، ۳. فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، ۴. ادب آموختن

۱. تنبیهشدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازاتشدن ۲. ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن

بسته، تحدید، حصاردار، شهربند، محاصره، محدود

۱. تحدید، تفکیک، جدا، محدود، افرازشده، مفروزه ۲. پراکنده ≠ مشترک، مشاع

۱. اختصاص، تحدید، تخصیص، منحصر ۲. انفراد، محدودیت

۱. بسته، تحدیدشده، متناهی، محصور ۲. اندک، کم ۳. قصیر، کوتاه ۴. تنگ ≠ بیپایان

۱. انحصار، حصر ۲. تحدید، تنگنا، قید ۳. کمبود