معنی تباه کاری | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

بدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالحمفسد ≠ درستکار، صالح

بدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت ≠ نکوکرداری

۱. پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر ۲. مضمحل، منکوب ۳. آشفته، پریشان، نابسامان ۴. باطل ۵. نادرست، خطا، ناراست

۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن

۱. خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن ۲. نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن

آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی

بداصلی، تباهی، تبهکاری، فساد، مفسده

الواطی، تباهی، تبهکاری، فساد، فسق، لواط، معصیت، ناپارسایی، ناپاکی، ناشایست، هرزگی

آشوبطلبی، غوغاطلبی، تبهکاری، فتنهانگیزی، فتنهگری، فساد، هیاهوطلبی ≠ مصلحتاندیشی

افساد، بدرفتاری، بدکرداری، بدکنشی، تبهکاری ≠ نیکروشی