تابیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درخشیدن، رخشیدن، روشن شدن ۲. حرارت یافتن، گرم شدن ۳. گداختن، گرم کردن ۴. تاب آوردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن ۵. به هم پیچاندن، پیچ دادن
تاسیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ≠ مسرور شدن ۲. اضطراب داشتن، تشویش داشتن ۳. احساسغربت کردن، غربتزده بودن ۴. پژمرده شدن، دلمرده شدن ۵. ویار داشتن
باریدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باران آمدن ۲. برفآمدن، تگرگ آمدن ۳. سرازیر شدن ۴. ریختن، فرو ریختن ≠ باراندن
تاب دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تابیدن، تافتن، پیچاندن ۲. سرخ کردن، بریان کردن، تفت دادن، سرخ کردن ۳. بافتن ۴. گرداندن