معنی تادیه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. ادا، پرداخت، بازپرداخت ۲. پرداخت کردن، گزاردن، ادا کردن ≠ دریافت

۱. پرداختن، پرداخت کردن ۲. ادا کردن، گزاردن

۱. تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات ۲. ادب، اصلاح، تربیت، ۳. فرهیختن، تربیت کردن، ادب کردن، ۴. ادب آموختن

۱. تنبیهشدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی شدن، مجازاتشدن ۲. ادب آموختن، تربیت شدن، فرهیختن

۱. تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن ۲. ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن ۳. فرهیخته کردن، فرهیختن

۱. بیابان، تیه، صحرا، فلات، وادی، هامون ۲. ظرف، کاسه ≠ آبادی، شهر

پرداختکننده، تادیهکننده

۱. ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وامگذاری ۲. آهار، جلا، صیقل، صیقلی ۳. صافکاری، صاف کردن ≠ دریافت

۱. ادا کردن، تادیه کردن، کارسازی کردن ۲. دادن، گذاردن، واگذاردن، وامگذاردن ۳. جلادادن، صیقلزدن ۴. اعتنا کردن، توجه کردن ۵. مشغولشدن ≠ دریافت کردن

۱. پرداخت، تادیه ۲. چارهجویی، چارهگری

۱. اداشده، تادیهشده ۲. صاف، صیقلی ۳. فارغ ۴. آراسته، آماده، مزین، منظم، مهیا