تاب آوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخودهموار کردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقتآوردن، یارستن ≠ برنتافتن ۲. پایداری کردن، مقاومت کردن ۳. شکیبا بودن، صبر کردن
تابفرهنگ مترادف و متضاد۱. توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا ۲. پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس ۳. پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور ۴. حرارت، سوزش، گرمی، هرم ۵. آرام، صب
تاب خوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درپیچ وتاب شدن ۲. تاب بازی کردن ۳. دور زدن ۴. بهنوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن
تاب دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تابیدن، تافتن، پیچاندن ۲. سرخ کردن، بریان کردن، تفت دادن، سرخ کردن ۳. بافتن ۴. گرداندن
تاب داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بردبار بودن، تحمل داشتن، طاقت داشتن ≠ بیتاب شدن ۲. قوس داشتن، انحنا داشتن ۳. انحراف داشتن ۴. احول بودن، دوبین بودن، لوچ بودن
طاقت آوردنفرهنگ مترادف و متضادبرخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن
تحملفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاب، توان، طاقت، یارا ۲. بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر ≠ ناشکیبی ۳. بردباری کردن، تاب آوردن، برتافتن ۴. سازگاری
تحمل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن ۲. بردباری کردن، شکیبا بودن ۳. تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن ۴. تسامحنشان دادن، تساهل کردن
برتافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیچیدن، تابدادن ۲. برگردانیدن، رو گردانیدن ۳. سرپیچیدن، اعراض کردن، روی برتافتن ۴. تمکین ن کردن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن ۵. تاب آوردن، تحمل