معنی بیگار | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

بیگاری، سخره، شاکار، شایگان، کار بیمزد ≠ مزدوری

بیگار، سخره، کاربیمزد ≠ مزدوری

بیاختیار، بیحال، سستعنصر ≠ بااراده، مصمم

بیارزش، بیاهمیت، پشیز، ناقابل ≠ ارجمند

بیاعتبار، بیاهمیت، بیفایده، شهروا، غیرمهم، کمبها، کمقیمت، مبتذل، ناچیز، نامعتبر ≠ ارزشمند

بیقرار، پریشان، ضجر، مشوش، مضطرب، ناآرام، ناشکیب، ناشکیبا، واله ≠ آرام

بیگار، سخره، کاربیمزد ≠ مزدوری

۱. بیگاری، کار بیمزد ۲. تمسخر، ریشخند، لاغ، افسوس

۱. بیگاری، کاربیمزد ۲. خرکاری ۳. زحمت بیهوده ومفت، تلاش بیپاداش، زحمت بیاجر، کارپرمشقت

بهرهکشی کردن، بیگاری کشیدن

۱. سزاوار، شایسته ۲. فراوان ۳. خزانه، خزینه، گنج ۴. عریض، فراخ، وسیع ۵. شاهوار ۶. بیگار، بیگاری