بنابراینفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازاینرو، بدینسبب، بدینلحاظ، به این دلیل، برایناساس، بهاینمناسبت ۲. پس، علیهذا، لذا ۳. بدانسبب، بدانجهت
بیابانفرهنگ مترادف و متضادشورهزار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرایبیآبوعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون ≠ آبادی
بیابانگردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بادیهپیما، بادیهنشین، بدوی، بیاباننورد، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین، بیابانپو، بیاباننورد ۲. بیابانی، صحرایی، وحشی ≠ شهرنشین، شهری
بیابانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. صحرایی، کویری، ریگزاد ≠ دشتی ۲. باغی ۳. وحشی، غیراهلی ۴. نامتمدن، بدوی ۵. بیاباننشین ۶. راننده برون شهری
طیففرهنگ مترادف و متضاد۱. خشم، غضب ۲. جنون، دیوانگی ۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم ۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم ۵. بیناب ۶. بدخیالی، بداندیشی