بخسفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندک، قلیل، کم، ناقص ۲. کاهش، نقصان ۳. بش، دیم ۴. گداختن ۵. گدازش ۶. اندوه، رنج، غم ۷. پژمرده
بسفرهنگ مترادف و متضاد۱. اکتفا، بسندگی، ۲. بسنده، کافی، مکفی ۳. فقط ۴. بسا، بسیار، زیاد، فراوان، کثیر، متعدد ≠ اندک، پشیز، قلیل، کم، ناچیز
بس کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اکتفا کردن، بسنده کردن ۲. کفایت کردن ۳. به پایان رساندن، تمام کردن ۴. باز ماندن، متوقف شدن
منسوخ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازرواج افتادن، نامتداول گشتن، از بین رفتن ≠ باب شدن، متداول گشتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن، باطل شدن ۳. نامعتبر شدن، از اعتبار افتادن