معنی بیزاری | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. اشمئزاز، تنافر، تنفر، دلزدگی، رمیدگی، ضجرت، کراهت، ملال، ملالت، نفرت، وازدگی ≠ اشتیاق، رغبت، علاقهمندی ۲. ابراء، برائت ۳. طلاق، جدایی، متارکه،

۱. تاجر، سوداگر، کاسب ۲. حسابگر ۳. عامی، بینزاکت ۴. عامیانه، بیارزش، پیشپاافتاده، مبتذل ۵. نامرغوب

۱. سمر، یقظت، یقظه ۲. آگاهی، انتباه، هوشیاری ۳. رستاخیز، نهضت ≠ غفلت

بری، بیمیل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده ≠ راغب، علاقهمند، مایل

۱. متنفر شدن، مشمئز شدن، وازده شدن ≠ راغب شدن ۲. بیمیل شدن، دلزده شدن

۱. تنآسایی، تنبلی، تنپروری، کاهلی ۲. بیآزرمی، بیحیایی، بیشرمی ۳. بیحمیتی، بیغیرتی، لشبازی

بیزاریزا، تنفرزا، زننده، متهوع، مشمئزکننده، نفرتانگیز، نفرتبار، نفرتزا

۱. بیزاری جستن، دوری کردن ۲. بری شدن(ازتهمت، گناه) ۳. بیزاری ۴. پاکی، تنزیه

دوری کردن، بیزاری جستن

۱. بیزاریجویی، بیزاریدوریگزینی ۲. بیزاری جستن، بیزار شدن

۱. بیزاری، جدایی، متارکه ۲. رهایی ≠ ازدواج، نکاح، وصلت