بیرون آمدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خارجشدن، خارج گشتن، ظاهر شدن ۲. روییدن، سرزدن ≠ خشکیدن ۳. خروج کردن، شورش کردن، شوریدن ۴. سرکشی کردن
بیرون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرونراندن، دفع کردن ۲. اخراج کردن، طرد کردن ۳. منفصل از خدمت کردن ۴. مستثنا کردن
بیرونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. برونی، خارجی ≠ درونی، اندرونی ۲. ظاهری ≠ باطنی ۳. بیگانه، خارجی، غریبه ≠ آشنا، خودی
بیرون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرونراندن، دفع کردن ۲. اخراج کردن، طرد کردن ۳. منفصل از خدمت کردن ۴. مستثنا کردن
خارج شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرونرفتن ۲. درآمدن ۳. دررفتن، رانده شدن ۴. اوت شدن ۵. ترک کردن ۶. فراتر رفتن، تجاوز کردن ۷. نشت کردن ۸. بیرون زدن